حسناحسنا، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 10 روز سن داره

حسنا جان

بابا رهسپار کربلا

سلام  نفسم  دختر یکی یدونه مامانی امروز شنبه 15 آذر صبح زود بعد نماز بابایی راهی کربلاشد  تا با پای پیاده به زیارت اربعین بره  از عوض همه نایب الزیاره خواهد بود در جوار حرم نورانی امام حسین زیارتت قبول ......بابایی بهمون قول داده هر موقع بزرگتر بشم مارو هم با خودش ببره کربلا انشاءالله ..... امروز نزدیک ظهر مامان و بابا جون از سفر کرج برگشتند حال و روز حسنا خانم دیدنی بود لب و لوچش آویزون و ناراحت از اینکه این چند روزه کجا بودند قربون اون قیافه لوس لوسیش ......براتون از لوس لوس شدن دخترم بگم که  می خواد وقتی خودش رو برا کسی لوس کنه اول هر کجا باشه توی بغل یا روی زمین نگاهش رو می دزده و بعد لب و لوچش رو جمع می کن...
15 آذر 1393

13 آذرروز خاطره ها

سلام به همه نی نی های خوشگل  خصوصا حسنای نازنین بالای خودم دیشب خونه مامان جونینا می موندیم عمه مریم و ممد دایی هم اونجا بودند خیلی به حسنا خوش گذشت چون همش با عمه و داییش بازی می کرد تا ساعت 2 بامداد که به اجبار گرفت خوابید صبح ساعت 9 مامان و بابا جون رفتند کرج و ما با عمه خانم تنها بودیم  عمه هم یه نی نی تو راه داره انشاءالله سلامت بدنیا بیاد الان سه ماه است ..... بعد از خوردن ناهار من اومدم اداره و دخملی وباباش تهنا موندند.  الهههههههههی شب ساعت 8 ممد دایی مارو رسوند خونه تدارک شام مختصر رو دیدم و داشتم با حسنا جان بازی می کردم که یههو بابایی کادو بدست اومد اتاق با دیدن هدیه بابا گونه هام گل انداخت از شرمند...
13 آذر 1393

یه روز خوب خدا

سلام حسنای ناناززززز مامانی شما امروز 1 سال و 12 روزه هستی خیلی دوست دارم زود زود برات بنویسم ازشیرین کاریهات از..... اول اینکه سلام یادگرفتی  با زبون و لهجه خودت بهمون سلللام   می دی اعضای بدنتو وقتی ازت میپرسم مثلا زبونت رو از همه زودتر یادگرفتی و نشون می ئی و چشمهای من رو صبح زود از جاش در میاری که یالا بیدار شو ...... بابا و مامان و مامان جون  باباجون حاج آقا و ابا و عمه و  دایی و عمو.همه اونایی که باهات نسبت دارن رو می شناسی واااااای خدای من بچه ها رو خیلی دوست داری تایک نی نی میبینی اینقد ذوغ زده میشی  توی دست هرکی وسایل ببینی از دستش می گیری  حالا می شه یه دعوای حسابی تو جیغ م...
11 آذر 1393

ملکه قصر مامان وبابا

می نویسم از حضورت می نویسم از روزهایت می نویسم از شیطنت هایت می نویسم از شیرین کاریهایت می نویسم از بهترین روزهای با ما بودنت دوست دارم تمام لحظات و خاطراتت رو برایت ثبت کنم تا وقتی بزرگ شدی از خوندنشون لذت ببری و بدونیکه چقدر برای ما عزیزی.. چقدر وجودت آرامش بهمون داده... ممنون که هستی دخترم حسنا .... امروز که 1اسال و 11 روزه شدی از اتفاقات امروز برات بگم که مامان اعظم امروز داشت ظرف میشست که نازگل من که شما باشید  یواشکی از عقب اومدی و یههههههههههههو از پای من  کوچولو اما گاز محکم  گرفتی چون اصلا متوجه حضورت توی اشپزخونه نبودم  و حسابی شوگه شده بودم جیغ کشیدم...
10 آذر 1393

روز تولد مامان جون

سلام به نی نی خوشگل خودم  امروز 9 آذر  تولد مامان جونه  مامان جون تولدت مبارک انشاءالله 120 ساله بشی بهترین ها رو برات دارم ارزو  می کنم  جشن تولد 46 سالگیت مبارک  گلم             اینم کادو تولد حسنا خانم به مامان جون چقدر دخترم توی این جشن تولد خوشحال بود و کلی برا مامان جونش نانای کرد ...
9 آذر 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به حسنا جان می باشد